یکی از کارشناسان و متخصصان ایرانی که روز یکشنبه ۱۳ اسفند برای مشارکت در امر بازسازی افغانستان به آن کشور رفته اند٬ یادداشتهایی از این سفر یک هفته ای در وبلاگ خود به نام جادی نوشته اند که قسمتهایی از آن با همان نثر وبلاگی غیر رسمی٬ تقدیم اساتید و کارشناسان محترم می شود. با پوزش از ایشان٬ قسمتهایی از متن نظیر موارد مربوط به جنبش زنان که با این وبلاگ ارتباط موضوعی ندارد٬ حذف شده و برخی کلمات تغییر کرده است. علاقه مندان می توانند متن کامل یادداشتهای ایشان را در وبلاگ یاد شده مطالعه بفرمایند.
۱۰ اسفند: دیروز رفتم سفارت و ویزا رو گرفتم. برای یک هفته می رم افغانستان برای آموزش ساخت وب سایت به رادیوهای افغانستانی تا بتوانند منابع مالی جذب کنند. محل اقامت کابل است. مشخص نیست در هتل یا مهمانسرای ایستگاه رادیویی٬ فقط گفته شده که جای خوبی است و برق بیست و چهارساعته دارد. امیدوارم اینترنت قابل قبول باشد که بتونم وبلاگ هم بنویسم.
۱۳ اسفند، چهارم مارس: هواپیمای مشهد - کابل حدود سه ساعت تاخیر داشت و بعد هواپیما عوض شد و شماره صندلی ها را از روی کارت پرواز کندند و اعلام کردند هر جا که می خواهیم می توانیم بنشنیم. هواپیما بلند نشده غذا دادند: باقالی پلو با گوشت و ماست و دسر زعفرانی و غذا را نخورده اعلام کردند که یک توقف کوتاه در هرات خواهیم داشت و هواپیما به سمت هرات پایین رفت ! هنگام فرود همه چیز زیبا بود و کارتونی. خانه های مرتب گلی و زمین های سرسبز. در یک فرودگاه بسیار کوچک فرود آمدیم که اطرافش پر بود از هواپیماهای آمریکایی و ضدهوایی و جیپ و بقیه تجهیزات نظامی. یک ماشین سوخت رسانی کنار باند بود و حدود ۱۵۰ نفر آدم.
ماشین سوخت به سمت هواپیما آمد و لوله اش را وصل کرد به باک هواپیمای روشن ما. بعد از کلی فکر به این نتیجه رسیدیم که احتمالا دارد باک را خالی می کند، بنزین هواپیما هم در ایران ارزان تر از افغانستان است و این یک روش واردات بنزین است احتمالا ! دلیل دیگری به ذهنمان نرسید.
بعد از سوختدهی، پله ها را وصل کردند و آن ۱۵۰ نفر آدم سوار هواپیما شدند. بعد از حدود ۱۰ دقیقه که جابجا می شدند، آنهایی که صندلی نداشتند دوباره پیاده شدند. احتمالا یک جور مسافر بین راه سوار کردن بوده ! با همه این تفاصیل حدود ۴۵ دقیقه بعد از هرات پرواز کردیم و مهماندار اعلام کرد «موسافرین عزیز، یک ساعت و چیهیل دقیقه دیگر در کابول نشستن خواهیم کرد». این مهماندار در فرودگاه مشهد بدون حجاب روی پله های هواپیما ایستاده بود و با تذکر برادران محترم مشهد، به درون هواپیما رفت و با یک روسری برگشت و روی پله ها با حجاب ایرانی به ما خوشامد گفت.
خلاصه حوالی ساعت شش به کابل رسیدیم. هواپیما که «نشستن نمود» و ما که از پله ها پایین آمدیم همه چیز عجیب بود. چند لحظه بعد دو مشکل اصلی را فهمیدیم: ۱- برق نبود ۲- اتوبوس نبود و پیاده در طول باند به سمت ساختمان ها راه می رفتیم. در تاریکی نسبتا مطلق وارد ساختمان شدیم و جواب سوال را گرفتیم.
سوال: «حالا که هرات مسافر سوار کرده اند چجوری می خوان پاسپورت خارجی ها رو چک کنن؟»
جواب: «یک نفر می ایسته جلوی در ورودی و از روی قیافه به غیرافغانی ها می گه برن توی صف پاسپورت بایستن»
توی صف پاسپورت می ایستیم و در همون تاریکی پاسپورت ها مهر می خورند و رد می شویم. محل تحویل چمدان ها یک سالن مربعی شکل است با یک نوار نقاله مخصوص چمدان ولی هیچ خبری از حرکت اش نیست. کمی می چرخم تا مسعود هم برسد. یک گوشه سالن شلوغ است و سر و صدا و چند چمدان که گاه گداری از حلقه آدم ها بیرون می افتد و به همان حال رها می شود. تازه می فهمم چه خبر است. از یک سوراخ کوچک در دیوار چمدان ها یکی یکی به زیر پای حلقه مردم هل داده می شود و یک زنجیره از آدم ها چمدان را نگاه می کنند و اگر مال خودشان نبود، هل اش می دهند به سمت نفر بعدی. یک جور نوار نقاله انسانی با نیروی دست و پا.
در همان تاریکی بیرون می آییم. هوا سرد است و بارانی و زمین گلی. سوار پاترول می شویم و راه می افتیم. تاریک است و شهر را زیاد نمی بینیم. از تلویزیون خودمان این انتظار برایمان به وجود آمده که در هر چهارراه سرباز آمریکایی ببینیم ولی هیچ خبری نیست. بعضی جاها پلیس افغانستان هست. البته به قول خودشان پولیس. به سمت مرکز شهر و محل اقامت می رویم (هتل؟).
به یک منطقه نظامی می رسیم. ساختمانی با نرده، سیم خاردار، میله برای ورود و در برقی. نگهبان که بیرون می آید ژ-۳ دستش است. اینجا محل اقامت ما است. تقریبا همه هتل ها همچین نگهبان هایی دارند. هتل چیزی شبیه به مهمانسرا است. اتاق اتاق اطراف یک سالن بزرگ. اتاق ها زیبا هستند. پرده های سرتاسری. تخت بزرگ. بخاری گازی با کپسول. یخچال و آب جوش. تلویزیون و ریسیور ماهواره. میز کار و کلی کمد. گلاب به رویتان «تشناب» هر واحد در یک بخش جدای سالن است. بسیار مجهز. در حد گوش پاک کن و اسپری ضد عرق هم دارد چه برسد به خمیردندان و صابون و تیغ و … .
مسوول مهمانسرا می پرسد صبحانه چی و چه ساعتی می خواهیم. پنیر و مربا و نان خشک پیشنهاد خودش است. همین را می گوییم برای ساعت ۷. قرار است ساعت ۸ بیایند دنبالمان برویم سر کلاس. هوا خیلی سرد است. حتی با وجود روشن بودن دایمی بخاری به خاطر نم داشتن دیوارها و پنجره های بسیار بزرگ دایما در حال لرزیدن هستیم. ساعت به وقت افغانستان هشت و نیم است ولی من می خواهم بخوابم. مسواک می زنم. کمی کارتون نگاه می کنم و اینترنت را امتحان می کنم. یک اینترنت بی سیم متعلق به پایگاه نظامی روبروی ساختمان ما هست ولی پسورد دارد. می گیرم می خوابم. فردا اولین روز کلاس است.
۱۴ اسفند: صبح ساعت هفت بیدار شدم. هوا آنقدر یخ بود که جرات نکردم دوش بگیرم. با احتیاط کمی آب به صورتم زدم و بعد از پوشیدن همه لباس ها تا صبحانه لرزیدم! صبحانه طبقه پایین بود. یک میز چهارنفره که دو صندلی سمت چپ اش مختص من و همراهم بود و برایمان مربا، پنیر سه گوش، مارمالاد و نان و چای گذاشته بودند. نصف دیگر میز متعلق به مرد قد بلند، لاغرِ و کچلی بود که لباس خواب آبی داشت و بالای پله ها جواب سلام من را داده بود. قیافه اش به ایتالیایی ها می خورد ولی تا صبحانه ما تمام شود سر میز نیامد، موقع برگشتن ما دیدم که از حمام بیرون آمده و دارد به اتاقش می رود.
کلی چای خوردم تا شاید گرم شوم. بعد هم تا ساعت هشت در اتاقم چسبیدم به بخاری گازی ولی هیچ فایده ای نداشت. بیرون برف می آمد و دو دیوار اتاق من پنجره است.
ساعت ۸ رفتیم پایین و تا ماشین بیاید، نیم ساعتی با مسوول اقامتگاه گپ زدیم. مثل اکثر کسانی که تا آخر امروز با آن ها گپ خواهیم زد، معتقد بود که بهترین دوره افغانستان، دوره ای بوده که شوروی افغانستان را اشغال کرده بود. مثل بقیه معتقد بود که طالب ها (طالبان را معمولا طالب یا طالب ها می گویند) ساخته دست آمریکا یا کشورهای منطقه هستند. معتقد بود که طالب به نفع آمریکا است تا بتواند در منطقه بماند یا اینکه طالب با حمایت پاکستان و ایران مانده تا آمریکا نتواند مستقر شود. مثل بقیه افغان هایی که دیدیم، دل خوشی از ایرانی ها و پاکستانی ها نداشت و می گفت این دو گروه، همیشه به افغانستان ظلم کرده اند و افغانستانی ها را تحقیر.
به Nai یا نی که رسیدیم هنوز برف می آمد. خیابان ها تا حدی شلوغ بود و هیچ چراغ راهنمایی ای هم وجود نداشت. نظم هر چهارراه را یک پلیس بر عهده داشت و هیچ خبری از نیروهایی با سلاح سنگین و این حرفها نبود. نی (یا به لهجه ما نای) یک مرکز است برای آموزش رادیوهایی افغانستان. افغانستان مثل هر کشور دارای آزادی بیان نسبی دیگر رادیوهای آزاد دارد. این رادیوها بسیار آماتور هستند و نیازمند آموزش. حتی برد بعضی از این رادیوها کمتر از چند ده کیلومتر است. حدود ۶۰ رادیو اینجا هست که از بین آن ها ۳۰ تا کاملا مستقل هستند و عضو اتحادیه رادیوهای مستقل افغانستان. نای به آن ها آموزش و خدمات می دهد و ما اینجا هستیم که به اعضای نای، نحوه ساخت یک وب سایت آسان با کمک SPIP را آموزش دهیم.
امکانات بسیار کم است و رفتار افغانی ها دوستانه. کلاس در یک اتاق ۲ متر در ۴ متر برگزار می شود که به شکل بسیار فشرده ۵ عدد PC و یک عدد لپ تاپ روی میز وسط آن گذاشته اند. من و همراهم یک لپ تاپ داریم و یک وایت برد. به جای ویدئو پروژکتور، آدم ها پشت یکی از مونیتورها جمع می شوند. افغانستانی هایی که در آموزش هستند هیچ کدام لباس افغانی یا چشم های کشیده ندارند. می گویند افغانستانی هایی که ما در ایران دیده ایم همه از قوم هزاره و بدون تحصیلات بوده اند و این باعث شده نگاه خوبی به افغانی ها نداشته باشیم. بچه های باهوش و سخت کوشی هستند.
وسط کلاس مسوول نای در را باز می کند و درباره ساعت کلاس ها صحبت می کند. روی ۵ ساعت در روز توافق می کنیم . سه ساعت صبح و دو ساعت بعد از ظهر. ما انتظار شش ساعت در روز را داشتیم. قبل از رفتن از ما می خواهد که یک «فکاهی» تعریف کنیم. چیزی به ذهنمان نمی رسد که قابل گفتن باشد. خودش یکی تعرییف می کند و می رود .
کلاس خوب است و بچه ها علاقمند. زبان همدیگر را راحت می فهمیم. بخصوص در بحث های «تخنیکی» که کلمات انگلیسی اش بیشتر است. بچه های فنی هستند.
کلاس بعد از ظهر دو ساعت است. کمی از هر ساعت هم به قطع شدن ژنراتور و وصل مجدد آن می گذرد. تصمیم می گیریم چرخی در شهر بزنیم. شهر نو مرکز شهر و یکی از مکان های تفریحی جوانان است. جذاب و جالب. فکر نمی کنید چنین جایی در افغانستان باشد. یک جای پارک خالی است و یک پسر با دستمالی در دست آنجا ایستاده، پارک کردن ماشین همان و شسته شدن اش همان. جلوی در ورودی مرکز تفریحی، یک نفر افغانستانی با اسلحه کشیک می دهد. در ورودی از گیت رد می شویم و بوق می زند و مسوول امنیت آنجا، کیف هایمان را می گردد که وقتی مطمئن می شود که «دهشت افکن» نیستیم، داخل می شویم. این روند برای همه کسانی که وارد می شوند تکرار می شود.
مغازه ها اکثرا لباس و لوازم آرایش. تقریبا شبیه به پاساژهای خودمان. درباره پیشرفت افغانستان حرف می زنیم و کمی هم از اختلاف طبقاتی. شکی نیست که ناراحت کننده است و در حال زیاد شدن. این بحث ها را موقع ناهار هم شنیده ایم. دولت به اندازه کافی قوی نیست و درآمدهای افغانستان حتی خرج کارمندانش را هم نمی دهد. افغانستان بهترین میوه ها و بهترین انگور را داشته ولی حالا میوه و انگور از چین وارد می شود و بسیاری از کالاها ایرانی، پاکستان و «چینیایی» است. مخابرات پیشرفت کرده و خیلی جاهای دیگر ولی نه آنقدری که می خواسته اند.
از بگرام می گویند. در کل ۲۴ کشور در افغانستان نیرو دارند و مقر اصلی آمریکا بگرام است. می گویند جمعه اگر بشود به دیدن آنجا می رویم. جایی که لوازم الکترونیکی بسیار ارزان است. می گویند چند وقت پیش یک هارد دیسک ۴۵۰ گیگابایتی اکسترنال را خریده اند هشتاد دلار. دیدنی اینجا است که لوازم دزدیده شده از پایگاه و سربازها را دقیقا جلوی در خروجی سربازخانه می فروشند! بستگی دارد چه چیزی به سرقت رفته باشد. هارددیسک اکسترنال، کول دیسک ۲ گیگابایتی یا لپ تاپ. هر دوره یک کالا در آنجا رواج دارد و در بسیاری مواقع فروشنده حتی نمی داند کالا چیست. از باری می گویند که کسی با افتخار لپ تاپ یکی از رده بالاهای ناتو را دزدیده بوده و کل نیروهای نظامی بسیج می شوند تا هرچه لپ تاپ در مغازه های غیر مجاز هست را بخرند. می گویند واقعه مشابهی تکرار می شود وقتی که فرمانده ای کول دیسکی با اطلاعات ارزشمند گم کرده باشد. اگر برویم به عنوان نمونه یک کول دیسک می خرم تا ببینیم چه چیزی قابل بازیافت است ! می تواند مثال بسیار خنده داری باشد.
بعضی چیزها در افغانستان بسیار ارزان است. مثلا «موتور» (ماشین) یک ماشین معمولی سه و نیم میلیون است و یک ماشین لوکس ده میلیون و یک ماشین فوق العاده عالی سی میلیون. اکثر ماشین ها مدل بالا هستند. می گویند بعضی خانه ها سه چهار جهت مختلف آنتن برای ستلایت (ماهواره) دارند و تمام کانال های حاصل را روی کابل به همسایه ها می فروشند. مثلا از قرار ماهی چهار دلار. اینترنت هم اصولا آزاد است و هیچ سایتی فیلتر نیست.
یک روز استادی برای آن که در توزیع پاداش نیز درسی داده باشد٬ به مدیران گفت: می توانید به کارکنان خود به طور میانگین ۲۲ روز پاداش بدهید٬ مشروط بر آن که انحراف معیار آن از ۴ بیشتر نشود!
یکی از مدیران که به برابری حقوق (!) همگان معتقد بود٬ به همه کارکنان خود ۲۲ روز پاداش داد.
اما یکی از مدیران که ۵ کارمند داشت٬ تصمیم گرفته بود به یکی از آنان ۳۰ روز پاداش بدهد و در مقابل٬ این ۸ روز اضافی را از دیگر کارکنان کسر کند. استاد گفت: چنین چیزی امکان ندارد! زیرا انحراف معیار جذری از یک کسر است که مخرج آن یک واحد کمتر از تعداد کارکنان باشد و صورت آن مجموع مربعات اعدادی باشد که از تفاضل روز پاداش با عدد ۲۲ به دست می آید. وقتی انحراف معیار ۴ باشد٬ سیکما دو٬ برابر ۱۶ خواهد شد و n-1 برابر ۴ می شود. پس شما تا حاصل ضرب این دو یعنی ۶۴ می توانید مانور کنید. اما ۸=۲۲-۳۰ که مربع آن ۶۴ است. پس همه ۴ فرد دیگر باید ۲۲ روز پاداش بگیرند تا مجموع مربعات تفاضل هر عدد با میانگین٬ از ۶۴ تجاوز نکند. این هم امکان ندارد زیرا در این صورت میانگین برابر ۲۲ نخواهد شد.
یکی دیگر از مدیران٬ چنین تعبیر کرد که روز پاداش می تواند عددی بین ۱۸ تا ۲۶ باشد به شرط آن که مجموع این اعداد تقسیم بر تعداد کارکنان٬ ۲۲ شود. یعنی میانگین حفظ شده باشد.
اما یکی از مدیران به سراغ برنامه اکسل رفت و با استفاده از تابع آماری STDEV ٬ و امکانات Goal seek ٬ Scenario و Solver هر دو شرط را برقرار کرد و با تنوع بیشتری پاداشهای دلخواه را در همان محدوده تعیین نمود.
او خوشحال بود که انحراف معیار و کار با اکسل را مرور کرده است. با این درس٬ او پاداش خود را گرفته بود!
"سید مسعود میرکاظمی"، و"عبدالفلاح حسنالسودانی" در اجلاس این کمیته مشترک که به مدت سه روز ادامه دارد ،راههای توسعه مناسبات را مورد بحث و بررسی قرار میدهند.
به گزارش خبرنگار ایرنا ، وزیر بازرگانی کشورمان با بیان اینکه جمهوری اسلامی ایران از توانمندیهای بسیاری درعرصه اقتصاد برخوردار است ،آمادگی ایران را برای کمک به سازندگی عراق اعلام کرد.
میرکاظمی با انتقاد از شناخت کم بخشهای خصوصی دو کشور نسبت به یکدیگر افزود: اعزام هیاتهای تجاری ،برگزاری نمایشگاهها و همایشهای مشترک شناخت فعالان بخش خصوصی ایران و عراق را نسبت به یکدیگر افزایش میدهد .
وزیر بازرگانی با اشاره به اینکه بخش خصوصی ایران برای سرمایهگذاری در عراق اهمیت بسیاری قائل است ، افزود:در صورت ایجاد اطمینان و حمایت از سرمایهگذاری ، نقش ایران در بازسازی عراق گستردهتر خواهد شد.
وی تاکید کرد: تشکیل کارگروههای تخصصی و بررسی راههای گسترش مناسبات تجاری ، در رفع موانع و اجرای توافقات قبلی نقش مهمی را ایفا میکند.
به گفته وزیر بازرگانی، سرمایهگذاران ایرانی تمایل بسیاری برای کمک در بازسازی عراق دارند ، اما باید موانع موجود در جهت بهرهبرداری از این توان رفع شود .
میرکاظمی سپس در خصوص تعهدات ایران در خصوص انجام برخی پروژهها درعراق گفت : به محض اعلام مسئولان ایرانی ، سرمایهگذاران علاقهمند داخلی ، آماده انجام این پروژهها هستند .
وی پیشنهاد داد : تا اعضای کمیته مشترک بازرگانی دو کشور در خصوص راههای اجرایی شدن این پروژهها به گفت وگو بپردازند.
وزیر بازرگانی با اشاره به اینکه سازمان توسعه تجارت ایران راهکارهای مناسبی برای توسعه روابط و سرمایهگذاری در بخشهای خدمات فنی و مهندسی ، بازسازی کارخانهها ، تامین نیرو و بهبود وضعیت بهداشت عراق دارد ، ابراز امیدواری کرد تا این کمیته دراین خصوص به نتایج مثبتی برسد.
به گزارش خبرنگار ایرنا ،" عبدالفلاح حسن السودانی" وزیر تجارت عراق نیز دراین نشست با تاکید بر علاقهمندی عراق به گسترش مناسبات تجاری متقابل ، میزان مبادلات بازرگانی تهران و بغداد را هنوز ناکافی دانست .
وی سپس گفت: میزان مبادلات تجاری دو کشور در سه سال اخیر افزون بر سه میلیارد دلار بوده است . هر چند که این شاخص مثبت و رو به رشد است وحکایت ازاهتمام مسئولان دو کشور برای ارتقای مبادلات تجاری دارد، اما باید در آینده افزایش یابد .
وزیر تجارت عراق افزود: صنایع عراق به دلیل مسائل ناشی از اتفاقهای سال ۲۰۰۳میلادی ، صدمات بسیاری را متحمل شده و توان بالای جمهوری اسلامی می تواند نقش مهمی را در بازسازی این خسارات داشته باشد.
السودانی با بیان اینکه عراق در زمان حاضر نیازمند بازسازی بخشهای تولید برق و ایجاد موسسههای بهداشتی میباشد ، خواستار مشارکت بیشتر ایران در انجام سرمایه گذاریهای متعدد در این کشور شد.
وی تصریح کرد: توافق اخیر دو کشور مبنی بر اختصاص یک میلیارد دلار تسهیلات برای بازسازی عراق نشان از تمایل جدی جمهوری اسلامی برای کمک به توسعه اقتصادی این کشور دارد .
این مقام عراقی ، همچنین پیشنهاد راهاندازی کمیته بررسی افقهای همکاری دو کشور را با چهار زیر گروه همکاریهای " تجاری و مالی " ، " اقتصادی " " علمی ، فنی و پرورشی " ،"روابط خارجی، حقوق بشر و مهاجران " را در این نشست ارایه داد .
وی معتقداست: در زمان حاضر مسائل بسیاری در خصوص مناسبات دو کشور مطرح است ، که برای رفع آنها باید افقهای جدید همکاری شناسایی شود.
السودانی گفت : دولت عراق در حد توان خود تلاش میکند تامسائل بانکی میان دو طرف را حل کند،اما موضوع تسهیل رواید بازرگانان منحصر به مقررات و ضوابط بازرگانی نیست .
وی درعین حال تاکید کرد : تسهیل روادید برای بازرگانان رشد مناسبات اقتصادی دو کشور را در پی خواهد داشت .
وزیر تجارت عراق همچنین خواستار توجه جدی به گسترش مناسبات تجاری میان تهران و بغداد شد و گفت : با بررسی موانع موجود میتوان راهکارهای جایگرین را قرار داد .
السودانی تاکید کرد : ایران دارای امکانات بسیاری در زمینه تولیدات صنعتی و کشاورزی است و میتواند کالاهای بسیاری را به عراق صادر کند.
این مقام عراقی با اشاره به اینکه کشور متبوعش برای توسعه روابط با ایران اهمیت بسیاری قائل است ، افزود: نباید اجازه داد برخی مطالب رنج - آور یا تهمتها مناسبات دو کشور را دچار خدشه کند .
وی افزود: روند مناسبات اقتصادی دو کشور با کندی روبه رو است و دو کشور باید موانع فراروی را از بین ببرند.