آزمایشگاه فیزیک و خر ملا نصرالدین
در دیار غربت بعضی وقتها یاد گذشته و دوستان می افتم وبا یاد آنها به اصطلاح "حال" می کنم و برای خودم می خندم .ماجرایی یادم آمداز آقای آراستگان رییس سابق مجتمع اصفهان. ایشان جدای از برخی از نقطه نظرات ، که نسبت به ایشان ابرازمی شد، درمجموع آدم دوست داشتنی بود.
در اوایل خدمتم در مجتمع اصفهان به پیشنهاد آقای افشار( یادشان به خیر) قرارشد یک آزمایشگاه فیزیک درمجتمع اصفهان راه اندازی شود تا ازهزینه ای که مجتمع در هرترم برای برگزاری این کلاس به دانشگاه هایا محل های دیگرمی پرداخت ( اگراشتباه نکنم درآن موقع حدود 400 یا 600هزارتومان پرداخت می شد ) جلوگیری شود و به اصطلاح یک صرفه جویی شود. بابررسی سرفصل مطالب این درس و پیش بینی آزمایشهای لازم برای تدریس به سراغ کاتالوگ ها و نمایندگی های شرکت های خارجی مرتبط رفتم و به زودی معلوم شد در ساده ترین وضعیت نیاز به رقم 40000دلار یعنی نزدیک 36-37 میلیون تومان پول فقط برای وسایل آزمایشگاه لازم است. این رقم ازنظرمن به اندازه ای کافی زیاد بود تا ازخرید خارجی منصرف شوم. برای همین شروع به پرس وجو درمورد شرکتهای ایرانی کردم و سرانجام یک شرکت ایرانی پیدا کردیم که می توانست تجهیزات لازم برای 8-9 آزمایش رابه قیمت 7میلیون تومان تهیه کند. به نظرخوب می رسیدولی هنوز راضی کننده نبود. با مشورت آقای افشارتصمیم گرفتم به جای خرید دستگاههای آزمایش قطعات مختلف خریداری شود و با کنارهم قرار دادن با آرایش مناسب طراحی آزمایش وآزمایشگاه صورت گیرد.با کمک خدا این کار انجام گرفت و هزینه تمام شده آزمایشگاه به علاوه چیزهای دیگرمثل میزوصندلی و... دیگرحدود 1میلیون و 400 هزارتومان شد. البته آزمایشگاه خیلی چشم نوازی نشد ولی ازعهده انجام بیشتراز 15 آزمایش درس آزمایشگاه فیزیک به خوبی برمی آمد که این باعث شده بود مورد توجه آقای آراستگان قرار گیرد.
داستان با کمی دخل وتصرف ازاین قرار است که روزی شخصی ملانصرالدین را بدون خرش می بیند و ازاو سراغ خرش را می گیرد . ملا در حالی که آهی می کشد شروع به تعریف از خرش می کند که چه خر خوبی بود!" اوایل 7روزکارمی کرد و درعوض 5 روزغذا می خورد..." دوباره ملا با آه ادامه می دهد که بعد به اویاد دادم که 7 روز کارکند و 4 روز غذا بخورد.... و دوباره با آه ادامه می دهد که دراین اواخر یادگرفته بود که 7روزکارکند و 2 روز غذا بخورد....ملانصرالدین دوباره آهی می کشد که "چه خرخوبی بود!!! تازه داشت یاد می گرفت که 7روز کارکند و غذا نخورد که نمی دانم چه اتفاقی افتاد که مرد!!!! ؟؟؟؟؟
جهانشاه
مالزی- بهار86
خبرگزاری کتاب ایران امروز نوشته است: