اخبار موسسه آموزشی و پژوهشی علمی - کاربردی

اخبار ٬ مقالات٬ اختراعات اساتید و دانشجویان در عرصه علم و صنعت

اخبار موسسه آموزشی و پژوهشی علمی - کاربردی

اخبار ٬ مقالات٬ اختراعات اساتید و دانشجویان در عرصه علم و صنعت

سفر به افغانستان - روز چهارم

توضیح: یکی از کارشناسان و متخصصان ایرانی که روز یکشنبه ۱۳ اسفند برای مشارکت در امر بازسازی افغانستان به آن کشور رفته اند٬ یادداشتهایی از این سفر یک هفته ای در وبلاگ خود به نام جادی نوشته اند که قسمتهایی از آن با همان نثر وبلاگی غیر رسمی٬ تقدیم اساتید و کارشناسان محترم می شود. با پوزش از ایشان٬ قسمتهایی از متن نظیر موارد مربوط به جنبش زنان که با این وبلاگ ارتباط موضوعی ندارد٬ حذف شده و برخی کلمات تغییر کرده است. علاقه مندان می توانند متن کامل یادداشتهای ایشان را در وبلاگ یاد شده مطالعه بفرمایند.

۱۶ اسفند٬ ۷ مارس: این دو روز بدون هیچ حادثه خاصی گذشت. به جز رفتن به سفارت برای درخواست ویزا برای دوستان افغانی تا بتوانند در تهران در یک دوره آموزشی شرکت داشته باشند و یادگرفته های خود رو امتحان کنند. این دوستان قرار است بعدها در افغانستان آموزشگر دیگران باشند.

کارگاه ما چهار کامپیوتر رومیزی و سه لپ تاپ دارد. در افغانستان لپ تاپ بسیار مرسوم است. به دو دلیل: وجود لپ تاپ های دست دوم ارزان و نبودن برق. لپ تاپی برابر لپ تاپ یک میلیون و چهارصد تومانی من را می شود در اینجا به قیمت نهصد دلار خرید. البته پیدا کردن لپ تاپ زیر پانصد دلار سخت است ولی لپ تاپ های روز را می توانید بدون امتحان کردن، دست دوم بخرید و ببینید چه چیزی از آب در می آید. برای خودشان مرسوم است. دلیل دوم بر می گردد به برق غیرمطمئن. در طول روز چندین بار برق قطع می شود و مردم ژنراتورهایشان را روشن می کنند. در این وضعیت استفاده از دسکتاپ غیرعملی است چون دائما ریست می شود. لپ تاپ با باتری اش این مشکل را هم حل می کند.

هیچ کدام از شرکت کنندگان در کارگاه ما از قوم هزاره نیستند. قوم هزاره همانی است که در ایران به عنوان مردم افغانستان شناخته شده است. اما افغانی های دیگر٬ متفاوت هستند. از چهره شرکت کنندگان در کارگاه ما به سختی می شود حدس زد که ایرانی نیستند.

ساعت ناهار با خیلی ها گپ می زنیم. بحث ها جالب هستند و معمولا غم انگیز. آدم ها از رفتارهای نادرستی که در ایران با آن ها کرده ایم حرف می زنند. یکی می گوید که در ایران دانشجو بوده و یک بار که داشته با اتوبوس به سمت تهران می رفته، در یک ایستگاه مسوول اتوبوس از ولوو پیاده اش می کند و با وجود داشتن بلیت ولوو اصرار می کند که باید سوار اتوبوس قدیمی بشود چون افغانی است. ما چیزی نداریم بگوییم. یکی از مسوولین رده بالای این موسسه از دختری تعریف می کند که عاشق اش بوده ولی خانواده دختر فقط به خاطر افغانی بودن حتی اجازه حرف زدن هم به او نداده اند. این آقا به نظر من بسیار باشعورتر و با شخصیت تر از بسیاری فامیل های من بود. یکی دیگر با افسوس می گوید که افغانستان زباله دان کشورهای دیگر شده. حرف اش را تندروانه می دانیم. در برگشت که دقت می کنیم روی خیلی چیزها نوشته شده که هدیه کشورهای دیگر هستند و مطمئنا بهترین هدیه های ممکن نیستند. من مشکلی با این ندارم که کشورهای دیگر در کابل مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و اتوبوس و … داشته باشند و به نظرم در مرحله ای از رشد این لازم است.

افغانستان سرد است. برای ما خیلی سرد است. البته این دو روز هوا بهتر بوده. ساعت شش در اقامتگاهمان هستیم (که اسمش DreamLand است و اسم صاحبش خوشحال خان). تا شام در اتاق گپ می زنیم و از بچگی ها و خاطرات تعریف می کنیم و بعد از هشت تا حدود نه و ده من کانال کمدی تلویزیون و شوهای خانوادگی خنده دار می بینم که دوستشان دارم و وبلاگ می نویسم و درسهای فردا را آماده می کنم.

خاطره فرعی: امروز دوستان سر کلاس تریاک آورده بودند! یک چیز قهوه ای پررنگ بود شبیه قره قوروت و به اندازه یک گردو. بوی خاصی نداشت. می شد آن را با چایی شیرین خورد. البته یک قسمت کوچکش اش را. بحث شد که واقعا تریاک است یا نه. در نهایت زیرش آتش روشن کردند و دود کرد. بو کردیم. گفتند تریاک است. تلقین بود یا واقعی،‌ بعد از بو کردن احساس می کردم سرم کمی گیج می رود. جالب بود که گفتند تریاک داشتن در افغانستان هم جرم است هرچند که می گفتند موقع سرماخوردگی بسیار مفید است و استفاده می کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد