اخبار موسسه آموزشی و پژوهشی علمی - کاربردی

اخبار ٬ مقالات٬ اختراعات اساتید و دانشجویان در عرصه علم و صنعت

اخبار موسسه آموزشی و پژوهشی علمی - کاربردی

اخبار ٬ مقالات٬ اختراعات اساتید و دانشجویان در عرصه علم و صنعت

ایرانیان و یونانیان به روایت فیلم 300 - احمد صدری

به نقل از اعتمادملی روز پنجشنبه ٬ نوشته شده توسط دکتر احمد صدری*:

فیلم 300 را در سالنی خواب‌زده در حومه شیکاگو دیدم. زنی که در پشت من نشسته بود به شوهرش گفت: فکر نکنم از این فیلم خوشم بیاید چون به نظر خیلی خشن می‌آید. آنها که تنها به این علت به تماشای فیلم آمده بودند، به قدر کفایت از خشونت دیجیتالی لذت بردند و پیش‌بینی‌های تاریک دیگری هم در کار بود. ساعت‌ها قبل از این که فیلم به عموم عرضه شود یعنی در صبح جمعه هشتم مارس عریضه اینترنتی با امضای بیش از ده‌هزار ایرانی در اعتراض به فیلم دریافت کردم. بهت امضاکنندگان از این بود که هویت ایرانی آنها نیز می‌تواند به همان اندازه هویت اسلا‌می‌شان، سبعانه مورد حمله قرار گیرد.

البته من این عریضه را امضا نکردم. از هر چه بگذریم، این یک فیلم است از کارگردانی که آخرین شاهکارش بازسازی فیلم وحشتناک <فجر مردگان> بوده. مورد اعتراض اموری مانند تهدید به جنگ پیشگیرانه است و نه فیلم‌های فانتزی، حتی وقتی این فیلم‌ها بر طبل جنگ افروزی می‌کوبند. به نظر من فیلم 300 از دیگ خشم جوشانی که بعد از شش سال از آن سه شنبه خونین در سپتامبر 2000 در آمریکا می‌جوشد و سر می‌رود، عمیقاً نوشیده است. بعد از دو حمله و یک تریلیون دلا‌ر دود شده و بیش از 3000 نفر تلفات آمریکایی هنوز جایی در روان آمریکا خشمی آشیلی می‌جوشد. فیلم 300 این نیاز به لا‌فزنی و گزافگویی وناسزا به <اقوام مهاجم آسیایی> را پاسخ می‌دهد: <بیارید آنچه دارید و مردی و زور، شما... شما، سیاهان و همجنس بازان و زن سانان و ترسوهای منحرف> .<دوستان شما گوژپشتان و غول‌های ناقص‌الخلقه و کوتوله‌ها و جادوگران و خواجه‌ها و دژخیمانند.> بروید به جهنم، شما و آن <عرفان و استبدادتان.>

هیچ کس انتظار دقت تاریخی از فیلمی که بر اساس یک رمان مصور ساخته شده ندارد. اما استفاده از صور باسمه‌ای (استریوتایپها) نژادی و جنسی برای تقبیح بیگانگان جبهه جدیدی را می‌گشاید. در فیلم 300 <گارد جاویدان> سپاهیان ایرانی در زیر ماسک‌های شیطانی‌شان حیواناتی سبع و غرنده‌اند و شاهشان وحشی برهنه ای است با ابروهای تراشیده و غرق درجواهرات. ولی از این مهمتر ایرانیان (غیر از سیاهی لشکرانی که تا چشم‌هایشان در برقع‌های مردانه بسته‌بندی شده‌اند) اغلب سیاهپوست و به قرینه رفتار و منش همجنس باز تصویر شده‌اند. حتی با اغماض فراوان و توجه به ژانر و وسیله پیام (یعنی فیلم فانتزی و هیجان انگیز‌هالیوودی) نیز جسارت <زک اسنایدر > (کارگردان) در دیوسان نشان دادن قوم مهاجم آسیایی و تبدیل جنگجوی اسپارتی به نوعی آمریکایی دست راستی سفیدپوست <بقا طلب> قابل توجه است. اسپارتی‌های اسنایدر گروهی سفید پوستند که با دریایی از اقوام سیاه و قهوه‌ای و زرد می‌جنگند. آنها به نهایت ًَ به بزرگان منتخب خود (افور‌ها) مظنون اند و آنها را به شکل لا‌مذهبانی مجذوم و سیاستمدارانی خائن تصور می‌کنند.

اسپارتیان واقعی درست بر خلا‌ف این بودند. آنها نوخطان (افیب‌ها) را می‌پسندیدند ، در حد خرافه گری مذهبی و در برابر نظام تودرتوی سیاسی خود کاملا‌ً مطیع بودند. البته اسپارتیان با غیرت تمام از آزادی خود دفاع می‌کردند ولی آنها پشیزی برای آزادی یونان ارزش قائل نبودند. اگر دولت شهر اسپارت خود را به سربازخانه‌ای خشن تبدیل کرده بود این نه برای دفاع از آزادی یونان بلکه برای سلب آزادی همسایگان یونانی خود (ایالت مسنیا) و تبدیل آنها به خیل عظیمی از بردگان بود. مراسم گذر یک جوان اسپارتی به دوران مردی آنچنان که در فیلم 300 نشان داده شده، مقابله با گرگی خون‌آشام نبود. اثبات مردانگی یک جنگجوی اسپارتی در این بود که در کمین یک رعیت بیچاره <مسنی> بنشیند و او را بیرحمانه بکشد. این گونه بود که اسپارت تعلیم خشن سربازخانه را به جهان تقدیم کرد و این گونه بود که اسپارت تروریسم دولتی را اختراع کرد. درست است که ماشین جنگی بسیار کارای اسپارت با شجاعت تمام در تنگه ترموپولی در برابر سپاه ایران ایستاد و تا آخرین قطره خون خود از آن دفاع کرد. ولی این هم درست است که اسپارتیان چند دهه بعد طلا‌ی جانشین همان پادشاه را گرفتند تا بر قومی دیگر از یونانیان (اینبار شهروندان آتن) در سال‌های نهایی جنگ‌های پلوپونز چیره شوند. ‌

ولی مهمترین فرق بین یونانیان واقعی و صورت مسخ شده آنان در فیلم 300 این است که یونانیان هرگز به این حد نژادپرست نبودند. کلمه <بربر> که به غیریونانیان دلا‌لت می‌کرد بیشتر جنبه فرهنگی داشت تا نژادی. فیلسوف و جنگنده مزدور همین دوران، گزنفون، کورش شاه ایران را تحسین می‌کرد و کتابی در مورد برتری آموزش ایرانی به یونانی نوشت. هرودت تاریخنگار دو حمله ایران به یونان توسط داریوش 492  ق م و خشایار 480  ق م هرگز آنان را به بهیمیت تقلیل نداد. داستان هرودت از علل حمله خشایار به یونان (بویژه داستان خواب‌های خشایار که در آن فرشته‌ای او را به حمله به یونان ترغیب می‌کند) مانند تراژدی‌های یونانی است که در آن خدایان قهرمان داستان را به عمد می‌فریبند تا او را به جرم غرور خود مجازات کنند. تصویر هرودت از خشایار شاه را مقایسه کنید با وحشی زن مانند و غرق در جواهر فیلم اسنایدر: <در میان همه سپاهیان (پنج میلیونی) هیچ یک نبود که در خوشی چهره و تناسب اندام بیش از او سزاوار رهبری چنین لشگری باشد.> تنها یک دهه بعد از آخرین نبرد ایران و یونان در صحرای پلا‌تیا، نمایشنامه‌نویس برتر یونان اسکالوس** نمایشنامه <ایرانیان> را نوشت. این اثری حماسی در نعت پیروزی بر ایرانیان در ماراتن و ترموپولی، سالا‌میس و پلا‌تیا و یا مرثیه شهیدان یونانی آن جنگ‌ها نبود. موضوع این نمایشنامه تراژدی ایرانیان بود. محل آن شوش و قهرمانان آن خشایار شاه و مادر شاه، آتوسا و روح داریوش شاه بودند. این نمایشنامه ایران و یونان را <خواهرانی از یک نژاد و بی‌نقص در زیبایی و شرف> می‌خواند. و یونانیان در آمفی تئاتر‌های خود نه بر مصایب قهرمانانشان بلکه به تراژدی خشایار گریستند. یک قرن و نیم بعد وقتی که اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد و تخت‌جمشید را به آتش کشید ایرانیان مقابله به مثل کردند. آنها ترجیح دادند که اسکندر را نه به مثابه یک خرابکار بلکه در ردای پیامبری به یاد بیاورند که در جست‌وجوی دانش و حیات جاودان سرزمینشان را درنوردید.

جهان ما با پشت کردن به‌هالیوود می‌تواند درس مهمی از جنگ بین امپراتوری ایران و اتحاد دولت‌شهر‌های یونان در دو و نیم هزاره قبل بیاموزد: می‌توانیم با غیرت در برابر دشمنی سترگ قد برافرازیم و با آن مردانه نبرد کنیم بدون این که آنرا قومی منحط از بهایم مادون انسان تصور کنیم. ‌

* استاد جامعه‌شناسی و صاحب کرسی مطالعات جهان اسلا‌م، دانشگاه لیک فورست، شیکاگو
** در روزنامه اعتماد ملی در اینجا نام آشیل در داخل پرانتز آمده است. جناب آقای دکتر صدری با ارسال نامه ای این اشتباه چاپی را اصلاح فرموده اند و نوشته اند: " نمایشنامه نویسی بنام آشیل در یونان وجود نداشته.  میدانم که در اثر عدم آشنائی برخی در ایران اسکلوس را با آشیل اشتباه میکنند و حتی در کتب درسی نام این نمایشنامه نویس را آشیل مینویسند.  ولی من که چند دوره ادبیات یونان را درس داده ام و در مجموع یکسال را در آن کشور گذرانیده ام نباید قاعدتاَ چنین اشتباهی بکنم! "

دکتر احمد صدری: ارزش امانت علمی را پاس بداریم.

جناب آقای دکتر احمد صدری در مقاله ای که در اکتبر ۲۰۰۶ نوشته اند٬ ضمن بیان نگرانی های خود از تقلب و خیانت در امانت علمی ٬  هشدارها و رهنمودهایی ارائه کرده اند که بسیار خواندنی است. ضمن نقل این مقاله در یادداشت حاضر٬ به همه عزیزان مژده داده می شود که امروز (پنجشنبه) مقاله این استاد محترم در مورد نقد the movie 300 در اعتماد ملی در دسترس علاقه مندان خواهد بود.

و اینک متن مقاله مربوط به ضرورت حفظ امانت علمی:

همه کیشیم

احمد صدری

 

یک عمه ای داشتیم، خدا بیامرزدش، بنام جمیله خانم.  فقط ترکی حرف میزد و مثلهای خوبی داشت.  میگفت هر از چند وقتی که مرغهای حیاط حمله میکنند به اتاق، کدبانو چوب را برمیدارد بدنبالشان و داد میزند: "کیش، کیش."  این مرغها هم هی دور اتاق میدوند و از هم میپرسند: "کیش توئی؟" و میگویند: "من که نیستم اما هر که هست ببینی چه کار کرده که خانم اینقدر از دستش عصبانی است!"  و همگی دور  میدوند و میدوند تا کدبانوی محترمه با چوب میزند پای یکی از آنها را میشکند.  مرغها هم همانطور در حال دویدن میگویند: "آها! پس کیش این بود!"  این مثل بدان آوردم که هر وقت با دانشگاهیان هموطن مینشینم همه از تقلب و دزدی علمی  شکایت دارند.  اساتید از دانشجویان گله میکنند و میگویند شنیده اند  تقلب در غرب بسیار نادر است --  که هست.   پای درددل دانشجویان هم که مینشینی میگویند استادی تحقیقشان را بنام خود بچاپ رسانده و البته برای خالی نبودن عریضه در مقدمه از آنها برای زحماتشان تقدیر کرده است.  میگویند شنیده اند در هیچ جای دنیا وضع به این بلبشوئی نیست --  که نیست.  خلاصه همه ماتِ مات بدنبال کیش میگردند. 

 عدم رعایت امانت علمی در همه نظامهای ارزشی جهان مذموم است ولی زشتی و هزینه آن همه جا یک اندازه نیست.  در آموزش عالی جدید ما که اقتباسی از نظام اروپائی است ارزش امانت علمی هرگز بطور مطلوب منتقل نشده است.  یادم هست که در زمان دانشجوئی ما استادی با دکتری آموزش و پرورش یکباره کتابی نوشت در انسانشناسی فیزیکی.  بعد معلوم شد که ترجمه را تز دانشجوئی قرار داده و بدون معطلی آنرا بنام خودش جا زده است.  دیگر نه از مولف فلکزده اسمی مانده بود نه از مترجم بیچاره.  منظور اینکه همیشه مشکل بی امانتی علمی را داشته ایم ولی ظاهراً در دهه های اخیر (بعلت بی هنجاریهای ناشی از شوک تغییر نظام و گردش نخبگان و رشد انفجاری دانشگاه ها) بنظر میرسد که تقلب و دزدی علمی همان ته مانده قبحش را هم از دست داده باشد.  متقلب دیگر  نه ترسی از خدا دارد و نه از بنده خدا، نه از آبرویش میترسد و نه از شغلش.  هزینه چندان گزاف رسمی (مثل اخراج از دانشگاه) یا غیر رسمی (مثل بی آبرو شدنی که منجر به منزوی شدن در دنیای آکادمیک شود) هم در کار نیست.  شاید هم حساب میکنند کی به کی است؟  تا بیایند دزدی ما را کشف کنند ارتقایمان را گرفته ایم و سکه های طلایمان را هم به جیب زده ایم.

 حالا میگوِِیید هزار تا اشکال اخلاقی داریم، اینهم رویش.  اما اشکال تقلب و دزدی علمی فقط  در جنبه اخلاقی آن نیست زیراچنین رفتاری مانع جدی رشد علمی در مملکت است.  کسی که مثلاَ کتابی تخصصی را در یکی از رشته های علوم اجتماعی میخواند قطعاً میخواهد محتوی آنرا در چارچوب پیشفرضهای نحله فکری نویسند ه آن ارزیابی کند.  ولی وقتی کتابی در اثر سرقت از نظر علمی یتیم شد دیگر نمیتوان آن را ارزیابی کرد.  تداوم اینگونه ترجمه های ضعیف و بی شجره النسب موجب وضعی میشود که مرحوم فردید به آن "امتلاء یا امتناع فکری" میگفت -- حال بگذریم که همین اصطلاح را هم حریفان بنام خودشان به ثبت داده اند.  خلاصه آثار علمی مسروقه هم مثل آثار عتیقه قاچاقی اند که وقتی از زمینه حفاری و کشف خود جدا شدند سه چهارم ارزش علمی خود را از دست میدهند. 

 در مقام علت یابی باید با جامعه شناسان همآواز باشیم که وقتی کژروی همه گیر شد دیگر نباید علت آنرا در امیال منحرف فردی جستجو کرد بلکه باید بدنبال شرایط اجتماعی گشت که کژروی را تولید انبوه میکنند. حدسهائی میشود زد ولی خوب میشد اگر دانشجویان جامعه شناسی میتوانستند با استفاده از تحقیق میدانی و مطالعات تطبیقی علل این عارضه همه گیر را جستجو کنند.  متاسفانه مطالعه این پدیده در فضای فعلی حاکم بر تحقیق مشکل است زیرا فرهنگ عدم صداقت علمی به زحمت میتواند شفاف و خود نگر باشد: مستان شهر حکم مست گیری را نمی پسندند.  به آیندگان هم امید چندانی نباید بست . زیرا استادان فردای ما دانشجویان امروزند که راه و روش تحقیق واخلاق علمی خود را در این مکتب آموخته اند.  اما حل این مشکل محال هم نیست.  میتوانیم از چند قدم ساده شروع کنیم.

  نخست تاسیس زیر نهادهای غیر دولتی برای نظارت بر امانت علمی در جامعه پژوهشگران است.  انجمن های علمی (مثلاً انجمن زیست شناسان یا جامعه شناسان ایران) میتوانند با تاسیس دفتری به پاسبانی از امانت علمی در حریم خود بپردازند.  این دفتر ها میتوانند از طریق ایجاد پایگاههای اینترنتی بیلان کار خود را به عموم اعلام نمایند.   مثلاً اگر متقاضی ارتقائی مدارک قلابی یا مقاله مسروقه ای را به دانشگاه خود ارائه داد میبایست علاوه بر رد تقاضا مراتب برای رسیدگی و مجازات به کمیته امانت علمی انجمن علمی مزبور نیز ارجاع گردد.   اگر این نهاد ها جا بیافتند طبعاً کشف و افشای دزدی علمی تسریع شده و هزینه آن بالا خواهد رفت.  نتیجه هم این خواهد بود که احتمال زدن به میانبر های نادرست برای تشنگان شهرت و پیشرفت کمتر خواهد گردید. 

 در سطح تقلبهای دانشجوئی خوبست کمیته هائی مرکب از دانشجویان و اساتید برای نظارت بر امانت علمی در دانشگاه ها تشکیل شود.  ریاست و اکثریت در کمیته های مزبور البته باید  با دانشجویانی باشد که با رای عام دانشجویان انتخاب شده اند.  از جمله وظایف این مراکز رسیدگی بیطرفانه به اتهامات مربوط به تقلب و تشکیل پرونده برای متخلفین خواهد بود تا در صورت تکرار جرم مجازاتهای سنگین تری (از نمره صفر در پروژه یا درس تا محرومیت موقت و تعلیق) در مورد آنها اعمال شود.  باید تقلب را بعنوان جرمی عمومی علیه جامعه دانشجوئی تلقی کرد و نه یک "زرنگی" یا "بزهی بی قربانی" که تنها استاد در آن ذینفع و صاحب اختیار است.  باید این کم کم جا بیافتد که دانشجوی متقلب علاوه بر پایمال کردن شرف دانشجوئی خود (قبل از اینکه کلاهی سر استاد بگذارد) حق دانشجویان درستکار را پایمال کرده است.

  و بلاخره روشنفکران، روشنگران و دلسوزان پیشرفت علمی میتوانند از طریق اطلاع رسانی و استفاده از وسائل ارتباط جمعی قبح خیانت در امانت علمی را آشکار کنند.  هدف هو کردن متقلب نگونبختی که از بد حادثه گیر افتاده نباید باشد.   بلکه مشکل را در سطح کلان فرهنگی باید شناخت و راه حل مناسب برای آن باید یافت.  و باید دانست که تا برای محو خرده فرهنگ تقلب از پائین و دزدی علمی از بالا اقدام جدی نکنیم همه کیشیم.   

احمد صدری

اکتبر 2006

تبریک سال نو از طرف استاد محترم دکتر سلسبیل

جناب آقای سلسبیل نیز علیرغم فشار کاری و مشغله دکترای شیمی و میکروبیولوژی آب در فرانسه ٬ به یاد دوستان هستند و با ارسال برنامه ای که اجرای آن صفحه مانیتور را سرشار از گل های پرطراوت می کند٬ سال نو را به همه تبریک گفته و سالی توام با موفقیت٬ سربلندی و شادکامی را برای همگان آرزو کرده اند.

ما نیز در ایران با تشکر از این استاد عزیز٬ متقابلا برای ایشان موفقیت روز افزون و سعادتمندی آرزو می کنیم.